کاش میشد حرف زد، دارم دیوونه میشم، از این قفسی که حبسم توش خسته ام، از این بغض های فروخورده ، من مسافر ِحریم ِامن ِتو ام، با دل ِشکسته .. مهمون نمیخوای؟ یه مهمون غریب ِبا پای خسته ، با دل ِشکسته .. همه دلخوشی این روزام بلیت قطار ِفرداست .. همه ی دلخوشیم کوله ی گوشه اتاقه .. چادر مشکی اتو خورده .. فردا راهی ِشهر عشق میشم .. همه وجودم انتظاره .. صحن انقلاب .. صدای نقاره خوانی .. کاش بهم فرصت حرف زدن بدی .. کاش با بغض برنگردم ..
[ و چنان غریبانه گذر کنم از باب الجواد و قسم دهم تو را ؛ تو را قسم دهم به مهر ، به آسمان ، آهو نمیخواهی ضامن ِنور؟ ]