من هربار که میخواهم با هزار زور و زحمت باحضور قلب نماز بخوانم تنها راه حلی که به ذهنم میرسد این است که به معنی جملاتی که میگویم دقت کنم ، معنی همه سوره ها و اذکاری که میخوانم .. حالا شیطان راهش را پیدا کرده و دقیقا لحظه ی دقت به معانی سوره ی حمد آن هم آیات آخر مچم را میگیرد! چه شکلی؟ درست لحظاتی که سعی میکنم دقت کنم صراط مستقیم دقیقا کدام صراط است؟ آن علیهمی که خدا به آنها نعمت داده کیا هستند؟ مغضوبین کدام گروهند؟ نکند مغضوبین باشم و غافل؟! ضالین دیگر کدام بدبخت بیچاره هایی هستند؟! .. لابلای همین غرق معانی شدنهاست که شیطان میآید از همان لبه ی پرتگاهی که جا خوش کرده ام خیلی نرم هُلَم بدهد ته درّه. میآید و با اعتماد به نفس خاصی اسم و آدم ردیف میکند جلوی علامت سوالهایم .. مثلا هی کنار گوشم ویز ویز میکند که "مغضوبین مثلا دختر مریم خانوم دیگه، مگه نمیدونی به شوهرش خیانت کرده؟ اون میشه مغضوبین " یا " ضالین مثلا همین نوه ی کریم آقا بقال ؛ هزار تا دوست دختر داره ،باباشم پول نزول میده، نمیدونستی مگه؟ ضالین میشه همون" و قس علی هذا .. من میمانم و خیری که طلب کرده بودم و شری که دامنم را میگیرد با قضاوت ها و غیبت های تکنفره ی سرنماز!
داشتم بیخیال ِحضور قلب میشدم که به ذهنم رسید این ضالین و مغضوبین و .. را بیخیال بشوم و بچسبم به هم ِ انعمت علیهم .. خدا هم هوایم را داشت و توی اولین فرصت اسم شهید چمران را گذاشت در صندوقچه ی یادم .. حالا خدا کند شیطان راهش را پیدا نکرده و با شهید چمران شروع به پرت کردن حواسم نکند .. آمین ..
[ اینهم یک عکس ِدلبر از دانشمند شهید ، دکتر مصطفی چمران، مثال ِبارز ِانعمت علیهم ]