هرچقد میام به روی خودم نیارم نمیشه که نمیشه؛
من بلاگفای خودمو میخوام.
[ خدایا ؛ بلاگفا رو آزاد کن . از خرمشهر که سخت تر نیست ،
خدایا ؛ مروح کن دل و جان را / دل ِتنگ پریشان را / گلستان ساز زندان را / بر این ارواح زندانی ]
هرچقد میام به روی خودم نیارم نمیشه که نمیشه؛
من بلاگفای خودمو میخوام.
[ خدایا ؛ بلاگفا رو آزاد کن . از خرمشهر که سخت تر نیست ،
خدایا ؛ مروح کن دل و جان را / دل ِتنگ پریشان را / گلستان ساز زندان را / بر این ارواح زندانی ]
قرار بود دنیا را فتح کنم، از قطب شمال تا قطب جنوب ! نفهمیدم چی شد که نشد!
دوست داشتم باستان شناس شوم و مسافر تاریخ ! نفهمیدم چی شد که نشد!
حقوق خواندم که حق باشم و حق بگیرم ! این یکی را فهمیدم چی شد که نشد !
و در نهایت یک فیل شدم ، یک فیل کوچک در گوشه ای از باغ ِوحش دنیا که آرزو دارد دنیا همان جنگلی بشود که بود ، بی قفس ،بی نرده ، بی تماشاچی و بی اسلحه.
شما نوشته های یک فیلچه را میخوانید از جنوب غربی آسیا ، خاورمیانه ، ایران ِزیبا.
نظرات (۰)