تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
!من اینجا مینویسم،شما میخوانید


۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

فیل کوچک که هیچی؛ الان حس می‌کنم یه فیل ِزخمی‌ام.


فیلچه ۳۱۳

فیلچه ۳۱۳


کسی هست بتونه برام کد قالب بفرسته؟ یا قالب بسازه؟ یه کمکی کنین یه کم این خونه ی تحمیلی رو نونوار کنم:) علی یارتون:)


فیلچه ۰ ۳۲۰

فیلچه ۰ ۳۲۰


حس و حال زن تنهایی رو دارم که مردش اونو با چندتا بچه ی قد و نیم قد و هزار آرزوی ِنشکفته رها کرده و رفته؛ حالا یکی پیدا شده و میخواد مرهمی بشه واسه زخماش و محرمی واسه دردای دلش، زنی که هم به سایه سر احتیاج داره و هم به اونی که رفته همچنان وفاداره، زنی که دیوارای خونه ی جدید با میله های زندان براش فرقی نداره، زنی که خونه خودشو میخواد، حوض نقلی وسط حیاطشو ، باغچه و گلدونای شمعدونیش رو، ولی دیگه هیچ امیدی به برگشت اونا نیست.

اینه شرح حال من و بلاگفایی که منو با آرشیو چند ساله رها کرد و رفت ، اینه روزگار من و غربت فضای بلاگ؛ که میشه توش زنده موند اما نمیشه زندگی کرد .. چشمم به دریه که هرگز باز نمیشه .. و خدایا؛ اشکو الیک غربتی.


فیلچه ۲۱۱

فیلچه ۲۱۱


هرچقد میام به روی خودم نیارم نمیشه که نمیشه؛ 

من بلاگفای خودمو میخوام.

crying

[ خدایا ؛ بلاگفا رو آزاد کن . از خرمشهر که سخت تر نیست ، 

خدایا ؛ مروح کن دل و جان را / دل ِتنگ پریشان را / گلستان ساز زندان را / بر این ارواح زندانی ]


فیلچه ۰ ۳۲۰

فیلچه ۰ ۳۲۰


اگه خواستی بری سیدخندان ، هرجوری شده برو سیدخندان.

فوق لیسانسه‌ها - سروش صحت

فقط من نمیدونم دقیقا سیدخندانم کجاست!یعنی لحظه به لحظه سیدخندانم تغییر میکنه؛ شاید واسه همینم هست که نمیرسم بهش :|


فیلچه ۲۰۸

فیلچه ۲۰۸


از تُ بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب ِسر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تُ با ما کردی
تُ بمان و دگران وای به حال ِدگران


     شهریار 


فیلچه ۲۳۴

فیلچه ۲۳۴


ببین غم ِتو رسیده به جانم ؛ بگو چه کنم؟


فیلچه ۱۴۱

فیلچه ۱۴۱


کاش میشد حرف زد، دارم دیوونه میشم، از این قفسی که حبسم توش خسته ام، از این بغض های فروخورده ، من مسافر ِحریم ِامن ِتو ام، با دل ِشکسته .. مهمون نمیخوای؟ یه مهمون غریب ِبا پای خسته ، با دل ِشکسته .. همه دلخوشی این روزام بلیت قطار ِفرداست .. همه ی دلخوشیم کوله ی گوشه اتاقه .. چادر مشکی اتو خورده .. فردا راهی ِشهر عشق میشم .. همه وجودم انتظاره .. صحن انقلاب .. صدای نقاره خوانی .. کاش بهم فرصت حرف زدن بدی .. کاش با بغض برنگردم .. 

[ و چنان غریبانه گذر کنم از باب الجواد و قسم دهم تو را ؛ تو را قسم دهم به مهر ، به آسمان ، آهو نمی‌خواهی ضامن ِنور؟ ]


فیلچه ۱۴۴

فیلچه ۱۴۴


لابد با دیدن عنوان فکر کردید میخواهم درباره ی اصطلاح ِ"مرغش یه پا داره" حرف بزنم یا چیزی مرتبط با یک آدم ِکلّه شق. نخیر. آمده ام از عجایب خلقت بگویم؛ عجیب نیست وبلاگ نویسی که پای مرغ ِبه آن شدت کریه المنظری را با ولع و اشتها میخورد و پیاز نه؟ اگر عجیب نیست که خود عجیب نبودنش از عجایب است.. حالا که تا اینجا آمده ام یک سوال بپرسم خدا بیامرزد پدر و مادر جواب دهنده را.

[ چطور میشود اینجا مطلب ارسال کرد بدون معلوم بودن تاریخ و زمان؟ در سالهای متمادی زندگی در بلاگفا بلدش بودم و حالا دیگر پیر شدم .. هرچه گشتم چیزی پیدا نکردم ، خدا خیرتان بدهد اگر میدانید من را هم در جریان بگذارید ] *بعدا نوشت : یافتم :)


فیلچه ۰ ۱۶۴

فیلچه ۰ ۱۶۴


من هربار که میخواهم با هزار زور و زحمت باحضور قلب نماز بخوانم تنها راه حلی که به ذهنم میرسد این است که به معنی جملاتی که میگویم دقت کنم ، معنی همه سوره ها و اذکاری که میخوانم .. حالا شیطان راهش را پیدا کرده و دقیقا لحظه ی دقت به معانی سوره ی حمد آن هم آیات آخر مچم را میگیرد! چه شکلی؟ درست لحظاتی که سعی میکنم دقت کنم صراط مستقیم دقیقا کدام صراط است؟ آن علیهمی که خدا به آنها نعمت داده کیا هستند؟ مغضوبین کدام گروهند؟ نکند مغضوبین باشم و غافل؟! ضالین دیگر کدام بدبخت بیچاره هایی هستند؟! .. لابلای همین غرق معانی شدنهاست که شیطان می‌آید از همان لبه ی پرتگاهی که جا خوش کرده ام خیلی نرم هُلَم بدهد ته درّه. می‌آید و با اعتماد به نفس خاصی اسم و آدم ردیف می‌کند جلوی علامت سوالهایم .. مثلا هی کنار گوشم ویز ویز میکند که "مغضوبین مثلا دختر مریم خانوم دیگه، مگه نمیدونی به شوهرش خیانت کرده؟ اون میشه مغضوبین " یا " ضالین مثلا همین نوه ی کریم آقا بقال ؛ هزار تا دوست دختر داره ،باباشم پول نزول میده، نمیدونستی مگه؟ ضالین میشه همون" و قس علی هذا .. من میمانم و خیری که طلب کرده بودم و شری که دامنم را میگیرد با قضاوت ها و غیبت های تک‌نفره ی سرنماز!

داشتم بیخیال ِحضور قلب میشدم که به ذهنم رسید این ضالین و مغضوبین و .. را بیخیال بشوم و بچسبم به هم ِ انعمت علیهم .. خدا هم هوایم را داشت و توی اولین فرصت اسم شهید چمران را گذاشت در صندوقچه ی یادم .. حالا خدا کند شیطان راهش را پیدا نکرده و با شهید چمران شروع به پرت کردن حواسم نکند .. آمین ..

[ اینهم یک عکس ِدلبر از دانشمند شهید ، دکتر مصطفی چمران، مثال ِبارز ِانعمت علیهم ]


فیلچه ۱۱۷

فیلچه ۱۱۷


۱ ۲

قرار بود دنیا را فتح کنم، از قطب شمال تا قطب جنوب ! نفهمیدم چی شد که نشد!
دوست داشتم باستان شناس شوم و مسافر تاریخ ! نفهمیدم چی شد که نشد!
حقوق خواندم که حق باشم و حق بگیرم ! این یکی را فهمیدم چی شد که نشد !
و در نهایت یک فیل شدم ، یک فیل کوچک در گوشه ای از باغ ِوحش دنیا که آرزو دارد دنیا همان جنگلی بشود که بود ، بی قفس ،بی نرده ، بی تماشاچی و بی اسلحه.
شما نوشته های یک فیلچه را میخوانید از جنوب غربی آسیا ، خاورمیانه ، ایران ِزیبا.