تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
!من اینجا مینویسم،شما میخوانید


۱۶ مطلب توسط «فیلچه» ثبت شده است

نه اینکه دیر به دیر یادت میوفتم نه؛ مگه میشه آدمی که زود به زود محتاجته دیر به دیر به یادت باشه؟! ..

فقط این دنیا درگیر کننده ی مزخرفه. همین. 


فیلچه ۱۴۴

فیلچه ۱۴۴


این حال و هوای پاییزی، 

محتاج یه کوچه ِباغ پوشیده از برگ منتهی به یه خونه ی کاهگلی و آهنگ سمت باران مجید اخشابی و قدم زدن‌های دونفره‌ست...


فیلچه ۱۴۷

فیلچه ۱۴۷


زان سوی او چندان کرم، زین سو خلاف و بیش و کم

زان سوی او چندان نِعَم، زین سوی تو چندین خطا

-مولانا


فیلچه ۲۵۸

فیلچه ۲۵۸


دِلَم گِرفتِه و می‌خواهَمَت چِه‌کار کُنَم؟


فیلچه ۲۶۰

فیلچه ۲۶۰


فیل کوچک که هیچی؛ الان حس می‌کنم یه فیل ِزخمی‌ام.


فیلچه ۳۱۳

فیلچه ۳۱۳


کسی هست بتونه برام کد قالب بفرسته؟ یا قالب بسازه؟ یه کمکی کنین یه کم این خونه ی تحمیلی رو نونوار کنم:) علی یارتون:)


فیلچه ۰ ۳۲۰

فیلچه ۰ ۳۲۰


حس و حال زن تنهایی رو دارم که مردش اونو با چندتا بچه ی قد و نیم قد و هزار آرزوی ِنشکفته رها کرده و رفته؛ حالا یکی پیدا شده و میخواد مرهمی بشه واسه زخماش و محرمی واسه دردای دلش، زنی که هم به سایه سر احتیاج داره و هم به اونی که رفته همچنان وفاداره، زنی که دیوارای خونه ی جدید با میله های زندان براش فرقی نداره، زنی که خونه خودشو میخواد، حوض نقلی وسط حیاطشو ، باغچه و گلدونای شمعدونیش رو، ولی دیگه هیچ امیدی به برگشت اونا نیست.

اینه شرح حال من و بلاگفایی که منو با آرشیو چند ساله رها کرد و رفت ، اینه روزگار من و غربت فضای بلاگ؛ که میشه توش زنده موند اما نمیشه زندگی کرد .. چشمم به دریه که هرگز باز نمیشه .. و خدایا؛ اشکو الیک غربتی.


فیلچه ۲۱۲

فیلچه ۲۱۲


هرچقد میام به روی خودم نیارم نمیشه که نمیشه؛ 

من بلاگفای خودمو میخوام.

crying

[ خدایا ؛ بلاگفا رو آزاد کن . از خرمشهر که سخت تر نیست ، 

خدایا ؛ مروح کن دل و جان را / دل ِتنگ پریشان را / گلستان ساز زندان را / بر این ارواح زندانی ]


فیلچه ۰ ۳۲۱

فیلچه ۰ ۳۲۱


اگه خواستی بری سیدخندان ، هرجوری شده برو سیدخندان.

فوق لیسانسه‌ها - سروش صحت

فقط من نمیدونم دقیقا سیدخندانم کجاست!یعنی لحظه به لحظه سیدخندانم تغییر میکنه؛ شاید واسه همینم هست که نمیرسم بهش :|


فیلچه ۲۰۸

فیلچه ۲۰۸


از تُ بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب ِسر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تُ با ما کردی
تُ بمان و دگران وای به حال ِدگران


     شهریار 


فیلچه ۲۳۴

فیلچه ۲۳۴


۱ ۲

قرار بود دنیا را فتح کنم، از قطب شمال تا قطب جنوب ! نفهمیدم چی شد که نشد!
دوست داشتم باستان شناس شوم و مسافر تاریخ ! نفهمیدم چی شد که نشد!
حقوق خواندم که حق باشم و حق بگیرم ! این یکی را فهمیدم چی شد که نشد !
و در نهایت یک فیل شدم ، یک فیل کوچک در گوشه ای از باغ ِوحش دنیا که آرزو دارد دنیا همان جنگلی بشود که بود ، بی قفس ،بی نرده ، بی تماشاچی و بی اسلحه.
شما نوشته های یک فیلچه را میخوانید از جنوب غربی آسیا ، خاورمیانه ، ایران ِزیبا.